پارت هفده :

معلوم بود، مردی که سن‌ یک فسیل واقعی را داشت هیچ قلبی برای دلسوزی و مهربانی درون او باقی نمانده است.

گایوس عصایش را به زمین کوبید و گفت:

-توی این کلبه سال هاست که هیچ دعوایی صورت نگرفته، خواهش می کنم لطفا این جا دعوا نکنید که همسرم نار ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.